روزی که عاشق شد دنیا برایش طلایی بود.وقتی که با تمام سختی ها و مشکلاتی که داشتتونست یه جوری مخارج سنگین عروسی رو جور کنه دنیا برایش نقرهای شده بود. بچه ی اول که به دنیا اومد دنیا برایش به رنگ نارنجی در اومد.با تولد بچه ی دوم دنیا برایش ابی شد درست درست هم رنگ چشمان دختر کوچکش. با ورود بچه ها به دانشگاه دنیا برایش بنفش شده بود.ازدواج بچه ها به زندگی اون رنگ کبود زدو لحظه های خستگی و پیری رو در کنار همسرش به رنگ خاکستری ارامی میدید.وقتی همسرش مرد دنیا برایش سیاه شده بود.دیگه همه ی رنگارو دیده بود و نمیخواست بدون همسرش زندگی کنه ...اما وقتی اولین نوه اش به دنیا اومد دنیا دوباره برایش طلایی شد نوه اش درست شبیه به همسرش بود